شب هاي پرستاره


Wednesday, February 26, 2003

● امروز من Ùˆ مارکو ( یکی از استادامون! ایتالیایی - نسبتاً باحال- Ù�یزیکی بوده قبلاً ! خوشبختانه هدایت شده! ) داشتیم سر این بحث میکردیم سر اینکه گالوا وقتی مرده ( در دوول معروÙ�! ) چند سالش بوده! من میگÙ�تم 19 اون میگÙ�ت 24 بالاخره تونست منو قانع کنه! من برگشتم Ú¯Ù�تم پس خیلی جوون نبوده! پرسید Ù…Ú¯Ù‡ تو چند سالته؟ یهو جا خوردم ! برای اولین بار گذشت زمان رو احساس کردم ! من 24 سالمه ! احساس میکنم زمان داره میره Ùˆ من به گردش هم نمیرسم! آهای... صبر Ú©Ù†!



● چند تا خبر باحال! اول اینکه تابستون میرم ایتالیا!! Ú©Ù†Ù�رانس Combinatorial, Geometric Group Theory ! خوبیش اینه Ú©Ù‡ NSF تا هزار دلار خرجش رو میده! Ú©Ù„ÛŒ حال کردم! بالاخره من وارد آدمها شدم! :D
خبرا همین بود!




● راستی من صاحب نظرخواهی شدم ! مثل بعضی کارای خداست ولی کار میکنه! تعبیرش اینه Ú©Ù‡ Ù�ارسی نمینویسه ! مرسی رویا !



● اااااااااااااااااااااااااااااه! باز دوباره داره برÙ� میاد ! بابا بهار شد دیگه ! تکلیÙ�مون Ùˆ با این خدا باید روشن کنیم!



........................................................................................

Sunday, February 23, 2003


va ye jok-e kheyli baahaal ::)))

On a beautiful deserted island in the middle of nowhere, the following people are stranded:

* 2 Italian men and 1 Italian woman
* 2 French men and 1 French woman
* 2 German men and 1 German woman
* 2 Greek men and 1 Greek woman
* 2 English men and 1 English woman
* 2 Bulgarian men and 1 Bulgarian woman
* 2 Swedish men and 1 Swedish woman
* 2 Irish men and 1 Irish woman

One month later, on this beautiful deserted island in the middle
of nowhere....

* One Italian man had killed the other for the Italian woman.
* The 2 French men and the French woman are living happily
together in a "menage a trois".
* The 2 German men have a strict weekly schedule of alternating
with the German woman.
* The 2 Greek men are sleeping with each other and the Greek
woman is cleaning and cooking for them.
* The 2 English men are waiting for someone to introduce them to
the English woman.
* The Bulgarian men took one look at the ocean, one look at the
Bulgarian woman, and started swimming.
* The two Swedish men are contemplating the virtues of suicide
while the woman lectures about her body being her own and the
true nature of feminism. But at least it's not snowing.
* The Irish began by dividing their island into north and south
and set up a distillery. They don't remember if there has been
any sex yet because it all gets sort of foggy after the first
few litres of coconut-whiskey-but at least they know the English
aren't getting any...








Incidentally from one of my best physicist friends:
" Somebody has to write something like this for Algebraists!!!" (with angry face)





This piece is killing me, It's soooooooooo cool:

THE PHYSICISTS' BILL OF RIGHTS

Author Unknown

We hold these postulates to be intuitively obvious, that all
physicists are born equal, to a first approximation, and are endowed
by their creator with certain discrete privilieges, among them a mean
rest life, n degrees of freedom, and the following rights, which are
invariant under all linear transformations:

I. To approximate all problems to ideal cases.
II. To use order of magnitude calculations whenever deemed
necessary (i.e., whenever one can get away with it).
III. To use the rigorous method of "squinting" for solving problems
more complex than the additions of positive integers.
IV. To dismiss all functions which diverge as "nasty" and
"unphysical".
V. To invoke the uncertainty principle whenever confronted by
confused mathematicians, chemists, engineers, psychologists,
dramatists, and andere Schweinhunde.
VI. To the extensive use of "bastard notations" where conventional
mathematics will not work.
VII. To justify shaky reasoning on the basis that it gives the
right answer.
VIII. To cleverly choose convenient initial conditions, using the
principle of general triviality.
IX. To use plausible arguments in place of proofs, and
henceforth refer to those arguments as proofs. ( in kheyli baahaal-e!!:)))
X. To take on faith any principle which seems right but cannot
be proved.




........................................................................................

Thursday, February 20, 2003

● یه نوشتهء Ù†ÛŒ لبک به نظرم جالبه!
" ...در دانشگاه استادي داشتيم، نكته سنج. گاهي اوقات كه دخترها خيلي خوشبينانه راجع به مسائل اجتماعي حر� مي زدند، يادآوري مي كرد كه برخوردهايتان را بازبيني كنيد؛ ببينيد به كي�يت كارتان دقت كرده اند يا به دختر بودنتان … ."
من میخوام خوشبین باشم و این نظر رو تایید کنم . دلیلش یه تجربهء کاملا شخصیه. نمیخوام هم به کسی یا گروهی توهین کنم. ایران که بودم �کر میکردم ( و همچنان میکنم ) برخورد مردها با زنها خیلی بده. به این دلیل که تعادل و ثبات توش وجود نداره ؛ به این معنی که آدمها معمولا 2 دسته بودند؛ اونهایی که اصلا با زنها حر� نمیزدند مگر اینکه واقعا ضروری باشه ؛ که در اونصورت هم با بی احترامی همراه بود یا اینکه اینقدر رک و بی پروا بودند که بعد از یه مدتی سخت میشد برخوردها رو کنترل کرد! تعداد آدمهای نرمال واقعا کم بود.
اینجا که اومدم �کر کردم چه خوب! بالاخره آدمها به من نگاه میکنند و حر� میزنند بدون اینکه به جنسیتم نظر داشته باشند. بذارین این رو بگم که این برام خیلی مهمه. تا اینکه ترم پیش دوستم و هم اتاقیم �ارغ التحصیل شد و ر�ت و من حالا تنها دختر دانشکده هستم . به نظر عجیب میاد یه کم ولی قابل قبوله. چون اینجا یه دانشگاه صنعتیه و اصولا درصد دخترها پایینه! ( بر عکس ایران! ) حدود 17%! البته یه استاد زن هم داریم ولی خیلی ساکته و تو کارای اجتماعی اصلا وارد نمیشه و یه جورایی عجیب غریبه .
من سعی کردم اینجا �عال باشم چون دانشکده خیلی غیر �عال بود! یه گروه درست کردیم ما بچه های دکترا و سمینار و نمیدونم از این چیزا و ات�اقا تحویل گر�ته شدیم و کلی پول. و من به عنوان پرزیدنت گروه عملا وارد جلسه های دانشکده شدم و توی 1-2 سال گزشته به خاطر ما 30000$ پول به باجت دانشکده رسید .
خلاصه اینکه اخیرا توی کارای ه�تگی یا سمینارا یا وقت عصرونه نگاه آدمهای دانشکده رو روی خودم به عنوان یه دختر احساس میکنم!
ابدا منظورم این نیست که احساس میکنم بهم توهین میشه یا مثلا برخورد بد یا بی احترامی بهم میشه. به اضا�ه اینکه با آدمهای تحصیل کرده و باشخصیت طر� هستم ( که خوب میتونید ب�همید یعنی چه! طر� حداقل 20 سال درس خونده و توی محیط علمی بوده ) . اما میتونم (و به نظرم هر دختری میتونه ) �رق بذارم بین نگاه آدمها.
این احساس روی خیلی از چیزهای شخصی من تاثیر میزاره ؛ مثلا من دیگه آرایش نمیکنم یا نوع لباس پوشیدنم محدودتر میشه و این کاملا به طور طبیعی رخ داده یعنی من تحت �شار نبودم برای این تصمیم و حتی بهش �کر نکردم، خودش ات�اق ا�تاد.
نهایتا من از بودن توی دانشکده لذت میبرم ، یعنی برام ناخوشایند نیست یا احساس بدی ندارم و دلیل این �رایند هم "تنها دختر" بودنه ( اقلیت بودن اصولا جلب توجه میکنه!) و من قبلا این احساس رو نداشتم.
اما...
�کر نمیکنم توی شرایط مشابه ( مثلا پسری رو تصور کنید که پرستاری میخونه!) دخترها همچین برخوردی بکنند. اصلا چنین چیزی بی معنیه.
یه سوال برام پیش اومده ، کسی میتونه به من بگه دلیلش چیه !؟
یا اینکه شاید من اصلا دارم چرند میگم! خلاصه نظر بدین لط�ا!





........................................................................................

Wednesday, February 12, 2003

● طبق معمول باطری کامپیوتر عزیز داره تموم میشه...



● A man's feet should be planted in his country, but his eyes should survey the world.

George Santayana



● Ø¢ÛŒ من از این هندی ها حرصم میگیره !! خیلی بی جنبه اند! دختراشون Ú©Ù‡ اصولا خیلی "وجود" ندارند! پسرهاشون هم Ú©Ù‡ اینجوری! برخوردشون با زنها هم Ú©Ù‡ اÙ�تضاحه. انگار با Ú©Ù„Ù�تشون دارن حرÙ� میزنن! یا یه جور خودشون رو بالاتر از زنها میبینن حتی اگه کارت ازشون درست تر باشه! یه پسری هندی اینجاست Ø› راهول؛ Ú©Ù‡ تازه TA شده Ùˆ درسی Ú©Ù‡ بهش دادن 170 تا شاگرد داره Ùˆ خیلی سخت بود براش Ú©Ù‡ تنهایی همه کلاس رو اداره کنه Ùˆ من چون کارم از همه کمتر بود پیشنهاد دادم Ú©Ù‡ من حاضرم 2 تا کلاس رو قبول کنم Ùˆ واقعا بهش لطÙ� کردم Ùˆ شروع کردم!! آقا چشمتون روز بد نبینه! این برادر عزیزمون 16 تا ایمیل به من زده Ùˆ یه خردار دستور! " پریسا : ساعت 8 صبح اینجا باش نمره ها رو وارد Ú©Ù† Ùˆ ..." من سعی کردم درست برخورد کنم Ùˆ چیزی Ù†Ú¯Ù�تم . Ù�رداش دیدم اومده با عصبانیت میگه:" تو برای Ú†ÛŒ میل باکست رو Ú†Ú© نکردی؟ من اینها رو گذاشته بودم Ú©Ù‡ بدی به بچه ها! چرا ندادی ØŸ" آآآآآآآه!!! تو دیگه Ú©ÛŒ هستی بابا!!! اصلا Ú©ÛŒ بهت اجازه داده به میل باکس من دست بزنی! حالا خوبه اولا استاد درس نیست دوماَ تازه اومده! من همین درس رو ترم پیش درس دادم! Ùˆ طرÙ� اینقدر احمقه Ú©Ù‡ نمیÙ�همه اگه من چیزی نمیگم یا دارم بهش لطÙ� میکنم! یا اینکه شاید دارم نقشه ای براش میچینم!
دیروز دیگه حوصلم رو سر برد. برداشتم تمام ایمیل هایی که برام زده بود رو �وروارد کردم به استاد درس و راهول عزیز! و یه ایمیل دیگه زدم و گ�تم اشتباه شد، میخواستم به راهول ب�رستم ! استاده یه نامه تر و تمیز بهش نوشت و به هر دومون �رستاد! آی حالشو گر�ت!
به طور ضمنی ازش خواست که معدرت خواهی کنه و از این به بعد آدم باشه وقتی با من صحبت میکنه!! و به من یه نامه نوشت و ازم معذرت خواهی کرد و گ�ت که این به خاطر ت�اوت �رهنگی ایه که اونها با ما دارند!( نه که من خیلی نا آشنام با این �رهنگ!!!) امروز دیدم راهول ایمیل زده و با اکراه معذرت خواهی کرده !! بهتر شد!




● 2 تا هم اتاقی جدید! هر دوشدن ایتالیایی هستن Ùˆ من ازشون خوشم اومد Ùˆ بنابراین وسوسه نشدم Ú©Ù‡ یه جورایی ازشون خلاص بشم. 3 Ù‡Ù�ته بیشتر نمیمونند . باحالن ولی! مثل آبادانیهای خودمون میمونن، Ú©Ù„ÛŒ به تیپ اهمیت میدن Ùˆ عینک دودی Ùˆ اینها! Ú©Ù„ÛŒ هم اهل مهمون بازی ! کاراشون هم یه جورایی شلوغش میکنن!



● این دو Ù‡Ù�تهء گذشته خیلی سخت گذشت! قصه از اینجا شروع شد Ú©Ù‡ وقتی امتحاتم تموم شد یه Ù†Ù�س راحت کشیدم Ùˆ Ù�کر کردم Ú©Ù‡ حالا 2-3 ماه استراحت میکنم Ùˆ بعد شروع میکنم کار کردن روی یه مساله! اتÙ�اقاَ همون روزا یه پیشنهاد کار بهم شد Ú©Ù‡ توی یه دبیرستان درس بدم! منم قبول کردم! اون لحظه به نظرم پیشنهاد خوبی رسید. 3 روز در Ù‡Ù�ته؛ روزی 40 دقیقه Ø› جلسه ای 50$. 8:30 تا 9:20 صبح!!
�رداش استاد راهنمای عزیز زنگ زد به اتاقم و گ�ت بیا ببینیم همدیگرو احوال پرسی و اینها!! خلاصه ما ر�تیم و یه سری مساله بهم داد و گ�ت روی هر کدوم دوست داری �کر کن! بعد گ�ت داره میره لندن 2-3 ماه �رصت مطالعاتی و خلاصه با خوبی و خوشی داشت تموم میشد و من داشتم میر�تم که برگشت گ�ت: " راستی به دوستهات هم زنگ بزن بگو تا 2-3 سال نمیبینیشون!! برای اینکه سرت خیلی شلوغه!!" منم خندیدم و چیزی نگ�تم!! اما.... از اون روز تا حالا اینکه دارم میمیرم از بس سرم شلوغه هیچی ! تازه هیچ کار علمی هم نکردم هیچی! عذاب وجدان منو کشته!



........................................................................................

Thursday, February 06, 2003

● film-e baaran-e majid majidi ro raasti didam!
va "mansoon's wedding" ye film-e hendie ke kam hendie!!! ye chizaayi tush daare!
vali alaan hess-e nazar daadan raaje behshun nadaaram!!!!!!!!!





● aaghaa man hichi nadaarm benevisam!
hichi-e hichi!
mikhaastam raaje' be in bahse eshgh-o aasheghi-e roya -o mamali nazar bedam mibinam aakhe man aslan nazar nadaaram !!!
jaaleb nist?!
har chi myaad be fekram tohi-e aakharesh!! yaa ta'sir-e mohit-e yaa un moghehaa ye chizim mishod ke raaje be hame chi nazar daashtam!



........................................................................................

Monday, February 03, 2003

● این هم برای آنتونی عزیز!
برو توی این سایت لط�ا
و Lose yourself رو گوش کن!! من خیلی طر�دار Eminem نیستم ولی این آهنگش روی من تاثیر گذاشت! :))





● بقیهء داستان:

خلاصه این کیکی عزیز چند بار تمرین از روی دیگران نوشت و کسی چیزی نگ�ت. تا اینکه یه بار یه سری تمرین اساسی داد استاد عزیز و باربارا اینطور که خودش میگه حداقل 5-6 ساعت وقت گذاشت روش و آخرش هم نص�ه نیمه موند. ریاضی هم اینطوریه که هر قدر هم خودت رو بکشی تا ادعاهاتو ثابت نکنی انگار هیچ کاری نکردی ! بنابر این ممکنه 2-3 ساعت زحمت بکشی و آخرش هم هیچی! شاید این یکی از دلایلی باشه که اغلب راهها به کپ زدن ختم میشه!
خلاصه باربارا اومد دانشگاه و کلی عصبانی که این چه وضعشه و اینها که دید کی کی عزیز طبق معمول از روی یکی دیگه از بچه ها داره مینویسه. کلی عصبانی شد و همون موقع ر�ت به استاد عزیز شکایت کرد که تمرین باید با توانایی آدمها جور در بیاد و حالا "ایکس" و "وای" تمرین حل نمیکنند و شکایت هم نمیکنند ولی این سیستم "غلطه"! از قضا استاد عزیز آدم باحالی بود و نشست به حر�ش گوش کرد و بهش گ�ت که نمیتونه بره یقهء کی کی رو بگیره و بگه چرا اینکار و میکنه ! ولی اون جریان رو میدونه و از این حر�ها و ....
نتیجه :
1 - برخوردی که باربارا کرد رو خیلی از آدمهای اینجا میکنند و در نتیجه اینکار ( کپ زدن) کم کم به یه کار بد تبدیل میشه.
2- سیستم ارزش گذاری یه جورایی عادلانه است. یعنی اگر کسی زحمت بکشه جوابشو میگیره در صورتیکه تو ایران اینجوری نیست. مثلا من خودم سر درس توابع مختلط تا حد خیلی خوبی تمرین حل کردم و کلی درس رو بلد بودم ولی امتحان میان ترمم رو گند زدم و بنابراین شدم 13! استاد عزیز درس حتی تلاشی برای شناختن شاگردای دخترش نمیکرد چون خیلی مذهبی بود و میترسید یه جورایی . نمیدونم از چی!! مثلا خیلی به ندرت اگه میر�تین دم در اتاقش میگ�ت ب�رمایید تو! حالا اگر هم حر�ی داشتی که میخواستی بهش بزنی بیخیاب میشدی!
حالا شاید یکی بگه که این چه ربطی داره به موضوع ! من با توجه به اینکه 3-4 ترمه دارم درس میدم و 2 تا سیستم درسی رو دیدم به این نتیجه رسیدم که وقتهایی که به شاگردام نزدیک بودم و بهشون نشون دادم که برام مهمه که اونها اون چیزی رو که من دارم بهشون درس میدم رو یاد بگیرن و باهاشون دوست بودم معمولا نتیجهء بهتری گر�تم. همین در مورد درسهایی که با استادهام داشتم . اونهایی که بهم توجه نشون دادن یه جورایی شدمندشون شدم.
3- همهء راهها باید به رم ختم بشه! یه سری آدم بودن و هستن به نام المپیادی عزیز یا توی همون دار و دسته که یه سری راههای مساله حل کردن بلد بودن و بنابراین اگه ما 3 ساعت وقت صر� میکردیم برای حل یه سری تمرین اونها 1 ساعت یا کمتر و بدبختی اینجا بود که خیلی از استادا توان اونها رو میسنجیدند نه ما رو! حالا که تموم شده ولی این قصه سر خیلی درازی داره!!
4- اما هنوز به نظر من تقلب توی هر شکلیش کار بدیه!!







........................................................................................

Sunday, February 02, 2003

● من میخوام راجع به تقلب نظر بدم! من با رویا کاملا مواÙ�قم. معنیش این نیست Ú©Ù‡ اصلا تقلب نکردم. اتÙ�اقا کردم. تمرین هم زیاد Ú©Ù¾ زدم. البته ته ته دلم احساس گناه میکردم گاهی. ولی همیشه خودم رو قانع میکردم با این Ù�کر Ú©Ù‡ : " این Ú©Ù‡ ضرری به کسی نمیزنه!". نهایتش این شد Ú©Ù‡ از خیلی از درسهایی Ú©Ù‡ برداشتم جدی چیزی یاد نگرÙ�تم Ùˆ از اونجایی Ú©Ù‡ تحصیل مجانی بود برام زیاد هم مهم نبود. البته خیلی چیزای دیگه هم تاثیر داشت! مثل جو دانشگاه Ùˆ برخورد با مساله Ùˆ تعداد زیاد دانشجوها Ùˆ اینکه اگه عادت Ú©Ù†ÛŒ به تمرین Ú©Ù¾ زدن دیگه سخته تمرین حل کردن!
تا اینکه اومدم اینجا!
اینجا هم مردم تقلب میکنن ولی نگاه بچه ها ( آدمهای دانشکده ) بهش �رق میکنه! مثلا اول ترم استادا میگن سر کلاس که مثلا اینقدر نمره ( معمولا نص�!) تمرین داره و هر چقدرشو که تونستید حل کنید . و به طور ضمنی می�همونن که از ر وی هم ننویسید! به اضا�ه که چون دانشکده کوچیکه استادها آدمها رو میشناسن و دستشون میاد که کی چقدر حالیشه ! البته به نظر من اینو تو ایران هم آدمها یعنی استادا میدونن! امکان نداره آدم شاگرداشو نشناسه. ولی خوب به روی کسی نمیارن. یعنی براشون مهم هم نیست. در صورتی که اینجا اگه ب�همن تقلب کردی بلا�اصله با ر�تارشون بهت نشون میدن که کار بدی کردی!
یه دختر هندی ( کی کی) تو دانشکده مون بود پارسال که خدای تمرین کپ زدن بود! و تصاد�ا درسهایی که برمیداشت با هم اتاقی من (باربارا) بود و بار اول ازش تمرین خواست و اونم گ�ت باشه و دید که کی کی داره تمریناشو کپ میزنه!....

دنباله قصه رو �ردا میگم! چون دیر شده باید برم...




........................................................................................

Home