شب هاي پرستاره |
Wednesday, February 26, 2003
● امروز من Ùˆ مارکو ( یکی از استادامون! ایتالیایی - نسبتاً باØال- Ù�یزیکی بوده قبلاً ! خوشبختانه هدایت شده! ) داشتیم سر این بØØ« میکردیم سر اینکه گالوا وقتی مرده ( در دوول معروÙ�! ) چند سالش بوده! من میگÙ�تم 19 اون میگÙ�ت 24 بالاخره تونست منو قانع کنه! من برگشتم Ú¯Ù�تم پس خیلی جوون نبوده! پرسید Ù…Ú¯Ù‡ تو چند سالته؟ یهو جا خوردم ! برای اولین بار گذشت زمان رو اØساس کردم ! من 24 سالمه ! اØساس میکنم زمان داره میره Ùˆ من به گردش هم نمیرسم! آهای... صبر Ú©Ù†!
□ نوشته شده در ساعت 8:42 PM توسط Parisaa
● چند تا خبر باØال! اول اینکه تابستون میرم ایتالیا!! Ú©Ù†Ù�رانس Combinatorial, Geometric Group Theory ! خوبیش اینه Ú©Ù‡ NSF تا هزار دلار خرجش رو میده! Ú©Ù„ÛŒ Øال کردم! بالاخره من وارد آدمها شدم! :D
خبرا همین بود! □ نوشته شده در ساعت 8:24 PM توسط Parisaa
● راستی من صاØب نظرخواهی شدم ! مثل بعضی کارای خداست ولی کار میکنه! تعبیرش اینه Ú©Ù‡ Ù�ارسی نمینویسه ! مرسی رویا !
□ نوشته شده در ساعت 8:17 PM توسط Parisaa
● اااااااااااااااااااااااااااااه! باز دوباره داره برÙ� میاد ! بابا بهار شد دیگه ! تکلیÙ�مون Ùˆ با این خدا باید روشن کنیم!
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 8:15 PM توسط Parisaa Sunday, February 23, 2003
●
va ye jok-e kheyli baahaal ::))) On a beautiful deserted island in the middle of nowhere, the following people are stranded: * 2 Italian men and 1 Italian woman * 2 French men and 1 French woman * 2 German men and 1 German woman * 2 Greek men and 1 Greek woman * 2 English men and 1 English woman * 2 Bulgarian men and 1 Bulgarian woman * 2 Swedish men and 1 Swedish woman * 2 Irish men and 1 Irish woman One month later, on this beautiful deserted island in the middle of nowhere.... * One Italian man had killed the other for the Italian woman. * The 2 French men and the French woman are living happily together in a "menage a trois". * The 2 German men have a strict weekly schedule of alternating with the German woman. * The 2 Greek men are sleeping with each other and the Greek woman is cleaning and cooking for them. * The 2 English men are waiting for someone to introduce them to the English woman. * The Bulgarian men took one look at the ocean, one look at the Bulgarian woman, and started swimming. * The two Swedish men are contemplating the virtues of suicide while the woman lectures about her body being her own and the true nature of feminism. But at least it's not snowing. * The Irish began by dividing their island into north and south and set up a distillery. They don't remember if there has been any sex yet because it all gets sort of foggy after the first few litres of coconut-whiskey-but at least they know the English aren't getting any... □ نوشته شده در ساعت 4:25 PM توسط Parisaa
●
Incidentally from one of my best physicist friends: " Somebody has to write something like this for Algebraists!!!" (with angry face) □ نوشته شده در ساعت 4:10 PM توسط Parisaa
●
........................................................................................This piece is killing me, It's soooooooooo cool: THE PHYSICISTS' BILL OF RIGHTS Author Unknown We hold these postulates to be intuitively obvious, that all physicists are born equal, to a first approximation, and are endowed by their creator with certain discrete privilieges, among them a mean rest life, n degrees of freedom, and the following rights, which are invariant under all linear transformations: I. To approximate all problems to ideal cases. II. To use order of magnitude calculations whenever deemed necessary (i.e., whenever one can get away with it). III. To use the rigorous method of "squinting" for solving problems more complex than the additions of positive integers. IV. To dismiss all functions which diverge as "nasty" and "unphysical". V. To invoke the uncertainty principle whenever confronted by confused mathematicians, chemists, engineers, psychologists, dramatists, and andere Schweinhunde. VI. To the extensive use of "bastard notations" where conventional mathematics will not work. VII. To justify shaky reasoning on the basis that it gives the right answer. VIII. To cleverly choose convenient initial conditions, using the principle of general triviality. IX. To use plausible arguments in place of proofs, and henceforth refer to those arguments as proofs. ( in kheyli baahaal-e!!:))) X. To take on faith any principle which seems right but cannot be proved. □ نوشته شده در ساعت 4:08 PM توسط Parisaa Thursday, February 20, 2003
● یه نوشتهء Ù†ÛŒ لبک به نظرم جالبه!
........................................................................................" ...در دانشگاه استادي داشتيم، نكته سنج. گاهي اوقات كه دخترها خيلي خوشبينانه راجع به مسائل اجتماعي ØرÙ� مي زدند، يادآوري مي كرد كه برخوردهايتان را بازبيني كنيد؛ ببينيد به كيÙ�يت كارتان دقت كرده اند يا به دختر بودنتان … ." من میخوام خوشبین باشم Ùˆ این نظر رو تایید کنم . دلیلش یه تجربهء کاملا شخصیه. نمیخوام هم به کسی یا گروهی توهین کنم. ایران Ú©Ù‡ بودم Ù�کر میکردم ( Ùˆ همچنان میکنم ) برخورد مردها با زنها خیلی بده. به این دلیل Ú©Ù‡ تعادل Ùˆ ثبات توش وجود نداره Ø› به این معنی Ú©Ù‡ آدمها معمولا 2 دسته بودند؛ اونهایی Ú©Ù‡ اصلا با زنها ØرÙ� نمیزدند مگر اینکه واقعا ضروری باشه Ø› Ú©Ù‡ در اونصورت هم با بی اØترامی همراه بود یا اینکه اینقدر رک Ùˆ بی پروا بودند Ú©Ù‡ بعد از یه مدتی سخت میشد برخوردها رو کنترل کرد! تعداد آدمهای نرمال واقعا Ú©Ù… بود. اینجا Ú©Ù‡ اومدم Ù�کر کردم Ú†Ù‡ خوب! بالاخره آدمها به من نگاه میکنند Ùˆ ØرÙ� میزنند بدون اینکه به جنسیتم نظر داشته باشند. بذارین این رو بگم Ú©Ù‡ این برام خیلی مهمه. تا اینکه ترم پیش دوستم Ùˆ هم اتاقیم Ù�ارغ التØصیل شد Ùˆ رÙ�ت Ùˆ من Øالا تنها دختر دانشکده هستم . به نظر عجیب میاد یه Ú©Ù… ولی قابل قبوله. چون اینجا یه دانشگاه صنعتیه Ùˆ اصولا درصد دخترها پایینه! ( بر عکس ایران! ) Øدود 17%! البته یه استاد زن هم داریم ولی خیلی ساکته Ùˆ تو کارای اجتماعی اصلا وارد نمیشه Ùˆ یه جورایی عجیب غریبه . من سعی کردم اینجا Ù�عال باشم چون دانشکده خیلی غیر Ù�عال بود! یه گروه درست کردیم ما بچه های دکترا Ùˆ سمینار Ùˆ نمیدونم از این چیزا Ùˆ اتÙ�اقا تØویل گرÙ�ته شدیم Ùˆ Ú©Ù„ÛŒ پول. Ùˆ من به عنوان پرزیدنت گروه عملا وارد جلسه های دانشکده شدم Ùˆ توی 1-2 سال گزشته به خاطر ما 30000$ پول به باجت دانشکده رسید . خلاصه اینکه اخیرا توی کارای Ù‡Ù�تگی یا سمینارا یا وقت عصرونه نگاه آدمهای دانشکده رو روی خودم به عنوان یه دختر اØساس میکنم! ابدا منظورم این نیست Ú©Ù‡ اØساس میکنم بهم توهین میشه یا مثلا برخورد بد یا بی اØترامی بهم میشه. به اضاÙ�Ù‡ اینکه با آدمهای تØصیل کرده Ùˆ باشخصیت طرÙ� هستم ( Ú©Ù‡ خوب میتونید بÙ�همید یعنی Ú†Ù‡! طرÙ� Øداقل 20 سال درس خونده Ùˆ توی Ù…Øیط علمی بوده ) . اما میتونم (Ùˆ به نظرم هر دختری میتونه ) Ù�رق بذارم بین نگاه آدمها. این اØساس روی خیلی از چیزهای شخصی من تاثیر میزاره Ø› مثلا من دیگه آرایش نمیکنم یا نوع لباس پوشیدنم Ù…Øدودتر میشه Ùˆ این کاملا به طور طبیعی رخ داده یعنی من تØت Ù�شار نبودم برای این تصمیم Ùˆ Øتی بهش Ù�کر نکردم، خودش اتÙ�اق اÙ�تاد. نهایتا من از بودن توی دانشکده لذت میبرم ØŒ یعنی برام ناخوشایند نیست یا اØساس بدی ندارم Ùˆ دلیل این Ù�رایند هم "تنها دختر" بودنه ( اقلیت بودن اصولا جلب توجه میکنه!) Ùˆ من قبلا این اØساس رو نداشتم. اما... Ù�کر نمیکنم توی شرایط مشابه ( مثلا پسری رو تصور کنید Ú©Ù‡ پرستاری میخونه!) دخترها همچین برخوردی بکنند. اصلا چنین چیزی بی معنیه. یه سوال برام پیش اومده ØŒ کسی میتونه به من بگه دلیلش چیه !ØŸ یا اینکه شاید من اصلا دارم چرند میگم! خلاصه نظر بدین لطÙ�ا! □ نوشته شده در ساعت 6:37 PM توسط Parisaa Wednesday, February 12, 2003
● طبق معمول باطری کامپیوتر عزیز داره تموم میشه...
□ نوشته شده در ساعت 8:04 PM توسط Parisaa
● A man's feet should be planted in his country, but his eyes should survey the world.
George Santayana □ نوشته شده در ساعت 7:57 PM توسط Parisaa
● Ø¢ÛŒ من از این هندی ها Øرصم میگیره !! خیلی بی جنبه اند! دختراشون Ú©Ù‡ اصولا خیلی "وجود" ندارند! پسرهاشون هم Ú©Ù‡ اینجوری! برخوردشون با زنها هم Ú©Ù‡ اÙ�تضاØÙ‡. انگار با Ú©Ù„Ù�تشون دارن ØرÙ� میزنن! یا یه جور خودشون رو بالاتر از زنها میبینن Øتی اگه کارت ازشون درست تر باشه! یه پسری هندی اینجاست Ø› راهول؛ Ú©Ù‡ تازه TA شده Ùˆ درسی Ú©Ù‡ بهش دادن 170 تا شاگرد داره Ùˆ خیلی سخت بود براش Ú©Ù‡ تنهایی همه کلاس رو اداره کنه Ùˆ من چون کارم از همه کمتر بود پیشنهاد دادم Ú©Ù‡ من Øاضرم 2 تا کلاس رو قبول کنم Ùˆ واقعا بهش لطÙ� کردم Ùˆ شروع کردم!! آقا چشمتون روز بد نبینه! این برادر عزیزمون 16 تا ایمیل به من زده Ùˆ یه خردار دستور! " پریسا : ساعت 8 ØµØ¨Ø Ø§ÛŒÙ†Ø¬Ø§ باش نمره ها رو وارد Ú©Ù† Ùˆ ..." من سعی کردم درست برخورد کنم Ùˆ چیزی Ù†Ú¯Ù�تم . Ù�رداش دیدم اومده با عصبانیت میگه:" تو برای Ú†ÛŒ میل باکست رو Ú†Ú© نکردی؟ من اینها رو گذاشته بودم Ú©Ù‡ بدی به بچه ها! چرا ندادی ØŸ" آآآآآآآه!!! تو دیگه Ú©ÛŒ هستی بابا!!! اصلا Ú©ÛŒ بهت اجازه داده به میل باکس من دست بزنی! Øالا خوبه اولا استاد درس نیست دوماَ تازه اومده! من همین درس رو ترم پیش درس دادم! Ùˆ طرÙ� اینقدر اØمقه Ú©Ù‡ نمیÙ�همه اگه من چیزی نمیگم یا دارم بهش لطÙ� میکنم! یا اینکه شاید دارم نقشه ای براش میچینم!
دیروز دیگه Øوصلم رو سر برد. برداشتم تمام ایمیل هایی Ú©Ù‡ برام زده بود رو Ù�وروارد کردم به استاد درس Ùˆ راهول عزیز! Ùˆ یه ایمیل دیگه زدم Ùˆ Ú¯Ù�تم اشتباه شد، میخواستم به راهول بÙ�رستم ! استاده یه نامه تر Ùˆ تمیز بهش نوشت Ùˆ به هر دومون Ù�رستاد! Ø¢ÛŒ Øالشو گرÙ�ت! به طور ضمنی ازش خواست Ú©Ù‡ معدرت خواهی کنه Ùˆ از این به بعد آدم باشه وقتی با من صØبت میکنه!! Ùˆ به من یه نامه نوشت Ùˆ ازم معذرت خواهی کرد Ùˆ Ú¯Ù�ت Ú©Ù‡ این به خاطر تÙ�اوت Ù�رهنگی ایه Ú©Ù‡ اونها با ما دارند!( نه Ú©Ù‡ من خیلی نا آشنام با این Ù�رهنگ!!!) امروز دیدم راهول ایمیل زده Ùˆ با اکراه معذرت خواهی کرده !! بهتر شد! □ نوشته شده در ساعت 7:26 PM توسط Parisaa
● 2 تا هم اتاقی جدید! هر دوشدن ایتالیایی هستن Ùˆ من ازشون خوشم اومد Ùˆ بنابراین وسوسه نشدم Ú©Ù‡ یه جورایی ازشون خلاص بشم. 3 Ù‡Ù�ته بیشتر نمیمونند . باØالن ولی! مثل آبادانیهای خودمون میمونن، Ú©Ù„ÛŒ به تیپ اهمیت میدن Ùˆ عینک دودی Ùˆ اینها! Ú©Ù„ÛŒ هم اهل مهمون بازی ! کاراشون هم یه جورایی شلوغش میکنن!
□ نوشته شده در ساعت 7:02 PM توسط Parisaa
● این دو Ù‡Ù�تهء گذشته خیلی سخت گذشت! قصه از اینجا شروع شد Ú©Ù‡ وقتی امتØاتم تموم شد یه Ù†Ù�س راØت کشیدم Ùˆ Ù�کر کردم Ú©Ù‡ Øالا 2-3 ماه استراØت میکنم Ùˆ بعد شروع میکنم کار کردن روی یه مساله! اتÙ�اقاَ همون روزا یه پیشنهاد کار بهم شد Ú©Ù‡ توی یه دبیرستان درس بدم! منم قبول کردم! اون Ù„Øظه به نظرم پیشنهاد خوبی رسید. 3 روز در Ù‡Ù�ته؛ روزی 40 دقیقه Ø› جلسه ای 50$. 8:30 تا 9:20 صبØ!!
........................................................................................Ù�رداش استاد راهنمای عزیز زنگ زد به اتاقم Ùˆ Ú¯Ù�ت بیا ببینیم همدیگرو اØوال پرسی Ùˆ اینها!! خلاصه ما رÙ�تیم Ùˆ یه سری مساله بهم داد Ùˆ Ú¯Ù�ت روی هر کدوم دوست داری Ù�کر Ú©Ù†! بعد Ú¯Ù�ت داره میره لندن 2-3 ماه Ù�رصت مطالعاتی Ùˆ خلاصه با خوبی Ùˆ خوشی داشت تموم میشد Ùˆ من داشتم میرÙ�تم Ú©Ù‡ برگشت Ú¯Ù�ت: " راستی به دوستهات هم زنگ بزن بگو تا 2-3 سال نمیبینیشون!! برای اینکه سرت خیلی شلوغه!!" منم خندیدم Ùˆ چیزی Ù†Ú¯Ù�تم!! اما.... از اون روز تا Øالا اینکه دارم میمیرم از بس سرم شلوغه هیچی ! تازه هیچ کار علمی هم نکردم هیچی! عذاب وجدان منو کشته! □ نوشته شده در ساعت 6:55 PM توسط Parisaa Thursday, February 06, 2003
● film-e baaran-e majid majidi ro raasti didam!
va "mansoon's wedding" ye film-e hendie ke kam hendie!!! ye chizaayi tush daare! vali alaan hess-e nazar daadan raaje behshun nadaaram!!!!!!!!! □ نوشته شده در ساعت 8:16 PM توسط Parisaa
● aaghaa man hichi nadaarm benevisam!
........................................................................................hichi-e hichi! mikhaastam raaje' be in bahse eshgh-o aasheghi-e roya -o mamali nazar bedam mibinam aakhe man aslan nazar nadaaram !!! jaaleb nist?! har chi myaad be fekram tohi-e aakharesh!! yaa ta'sir-e mohit-e yaa un moghehaa ye chizim mishod ke raaje be hame chi nazar daashtam! □ نوشته شده در ساعت 8:15 PM توسط Parisaa Monday, February 03, 2003
● این هم برای آنتونی عزیز!
برو توی این سایت لطÙ�ا Ùˆ Lose yourself رو گوش Ú©Ù†!! من خیلی طرÙ�دار Eminem نیستم ولی این آهنگش روی من تاثیر گذاشت! :)) □ نوشته شده در ساعت 9:54 PM توسط Parisaa
● بقیهء داستان:
........................................................................................خلاصه این کیکی عزیز چند بار تمرین از روی دیگران نوشت Ùˆ کسی چیزی Ù†Ú¯Ù�ت. تا اینکه یه بار یه سری تمرین اساسی داد استاد عزیز Ùˆ باربارا اینطور Ú©Ù‡ خودش میگه Øداقل 5-6 ساعت وقت گذاشت روش Ùˆ آخرش هم نصÙ�Ù‡ نیمه موند. ریاضی هم اینطوریه Ú©Ù‡ هر قدر هم خودت رو بکشی تا ادعاهاتو ثابت Ù†Ú©Ù†ÛŒ انگار هیچ کاری نکردی ! بنابر این ممکنه 2-3 ساعت زØمت بکشی Ùˆ آخرش هم هیچی! شاید این یکی از دلایلی باشه Ú©Ù‡ اغلب راهها به Ú©Ù¾ زدن ختم میشه! خلاصه باربارا اومد دانشگاه Ùˆ Ú©Ù„ÛŒ عصبانی Ú©Ù‡ این Ú†Ù‡ وضعشه Ùˆ اینها Ú©Ù‡ دید Ú©ÛŒ Ú©ÛŒ عزیز طبق معمول از روی یکی دیگه از بچه ها داره مینویسه. Ú©Ù„ÛŒ عصبانی شد Ùˆ همون موقع رÙ�ت به استاد عزیز شکایت کرد Ú©Ù‡ تمرین باید با توانایی آدمها جور در بیاد Ùˆ Øالا "ایکس" Ùˆ "وای" تمرین ØÙ„ نمیکنند Ùˆ شکایت هم نمیکنند ولی این سیستم "غلطه"! از قضا استاد عزیز آدم باØالی بود Ùˆ نشست به ØرÙ�Ø´ گوش کرد Ùˆ بهش Ú¯Ù�ت Ú©Ù‡ نمیتونه بره یقهء Ú©ÛŒ Ú©ÛŒ رو بگیره Ùˆ بگه چرا اینکار Ùˆ میکنه ! ولی اون جریان رو میدونه Ùˆ از این ØرÙ�ها Ùˆ .... نتیجه : 1 - برخوردی Ú©Ù‡ باربارا کرد رو خیلی از آدمهای اینجا میکنند Ùˆ در نتیجه اینکار ( Ú©Ù¾ زدن) Ú©Ù… Ú©Ù… به یه کار بد تبدیل میشه. 2- سیستم ارزش گذاری یه جورایی عادلانه است. یعنی اگر کسی زØمت بکشه جوابشو میگیره در صورتیکه تو ایران اینجوری نیست. مثلا من خودم سر درس توابع مختلط تا Øد خیلی خوبی تمرین ØÙ„ کردم Ùˆ Ú©Ù„ÛŒ درس رو بلد بودم ولی امتØان میان ترمم رو گند زدم Ùˆ بنابراین شدم 13! استاد عزیز درس Øتی تلاشی برای شناختن شاگردای دخترش نمیکرد چون خیلی مذهبی بود Ùˆ میترسید یه جورایی . نمیدونم از Ú†ÛŒ!! مثلا خیلی به ندرت اگه میرÙ�تین دم در اتاقش میگÙ�ت بÙ�رمایید تو! Øالا اگر هم ØرÙ�ÛŒ داشتی Ú©Ù‡ میخواستی بهش بزنی بیخیاب میشدی! Øالا شاید یکی بگه Ú©Ù‡ این Ú†Ù‡ ربطی داره به موضوع ! من با توجه به اینکه 3-4 ترمه دارم درس میدم Ùˆ 2 تا سیستم درسی رو دیدم به این نتیجه رسیدم Ú©Ù‡ وقتهایی Ú©Ù‡ به شاگردام نزدیک بودم Ùˆ بهشون نشون دادم Ú©Ù‡ برام مهمه Ú©Ù‡ اونها اون چیزی رو Ú©Ù‡ من دارم بهشون درس میدم رو یاد بگیرن Ùˆ باهاشون دوست بودم معمولا نتیجهء بهتری گرÙ�تم. همین در مورد درسهایی Ú©Ù‡ با استادهام داشتم . اونهایی Ú©Ù‡ بهم توجه نشون دادن یه جورایی شدمندشون شدم. 3- همهء راهها باید به رم ختم بشه! یه سری آدم بودن Ùˆ هستن به نام المپیادی عزیز یا توی همون دار Ùˆ دسته Ú©Ù‡ یه سری راههای مساله ØÙ„ کردن بلد بودن Ùˆ بنابراین اگه ما 3 ساعت وقت صرÙ� میکردیم برای ØÙ„ یه سری تمرین اونها 1 ساعت یا کمتر Ùˆ بدبختی اینجا بود Ú©Ù‡ خیلی از استادا توان اونها رو میسنجیدند نه ما رو! Øالا Ú©Ù‡ تموم شده ولی این قصه سر خیلی درازی داره!! 4- اما هنوز به نظر من تقلب توی هر شکلیش کار بدیه!! □ نوشته شده در ساعت 4:27 PM توسط Parisaa Sunday, February 02, 2003
● من میخوام راجع به تقلب نظر بدم! من با رویا کاملا مواÙ�قم. معنیش این نیست Ú©Ù‡ اصلا تقلب نکردم. اتÙ�اقا کردم. تمرین هم زیاد Ú©Ù¾ زدم. البته ته ته دلم اØساس گناه میکردم گاهی. ولی همیشه خودم رو قانع میکردم با این Ù�کر Ú©Ù‡ : " این Ú©Ù‡ ضرری به کسی نمیزنه!". نهایتش این شد Ú©Ù‡ از خیلی از درسهایی Ú©Ù‡ برداشتم جدی چیزی یاد نگرÙ�تم Ùˆ از اونجایی Ú©Ù‡ تØصیل مجانی بود برام زیاد هم مهم نبود. البته خیلی چیزای دیگه هم تاثیر داشت! مثل جو دانشگاه Ùˆ برخورد با مساله Ùˆ تعداد زیاد دانشجوها Ùˆ اینکه اگه عادت Ú©Ù†ÛŒ به تمرین Ú©Ù¾ زدن دیگه سخته تمرین ØÙ„ کردن!
........................................................................................تا اینکه اومدم اینجا! اینجا هم مردم تقلب میکنن ولی نگاه بچه ها ( آدمهای دانشکده ) بهش Ù�رق میکنه! مثلا اول ترم استادا میگن سر کلاس Ú©Ù‡ مثلا اینقدر نمره ( معمولا نصÙ�!) تمرین داره Ùˆ هر چقدرشو Ú©Ù‡ تونستید ØÙ„ کنید . Ùˆ به طور ضمنی Ù…ÛŒÙ�همونن Ú©Ù‡ از ر ÙˆÛŒ هم ننویسید! به اضاÙ�Ù‡ Ú©Ù‡ چون دانشکده کوچیکه استادها آدمها رو میشناسن Ùˆ دستشون میاد Ú©Ù‡ Ú©ÛŒ چقدر Øالیشه ! البته به نظر من اینو تو ایران هم آدمها یعنی استادا میدونن! امکان نداره آدم شاگرداشو نشناسه. ولی خوب به روی کسی نمیارن. یعنی براشون مهم هم نیست. در صورتی Ú©Ù‡ اینجا اگه بÙ�همن تقلب کردی بلاÙ�اصله با رÙ�تارشون بهت نشون میدن Ú©Ù‡ کار بدی کردی! یه دختر هندی ( Ú©ÛŒ Ú©ÛŒ) تو دانشکده مون بود پارسال Ú©Ù‡ خدای تمرین Ú©Ù¾ زدن بود! Ùˆ تصادÙ�ا درسهایی Ú©Ù‡ برمیداشت با هم اتاقی من (باربارا) بود Ùˆ بار اول ازش تمرین خواست Ùˆ اونم Ú¯Ù�ت باشه Ùˆ دید Ú©Ù‡ Ú©ÛŒ Ú©ÛŒ داره تمریناشو Ú©Ù¾ میزنه!.... دنباله قصه رو Ù�ردا میگم! چون دیر شده باید برم... □ نوشته شده در ساعت 4:52 PM توسط Parisaa
|