شب هاي پرستاره


Monday, March 10, 2003

● من همیشه عاشق بوی عید بودم ! اون موقعها Ú©Ù‡ هنوز مدرسه میرÙ�تم Ùˆ صبح زود باید از خواب پا میشدم Ø› نزدیکای عید پرنده ها Ú©Ù… Ú©Ù… شروع میکردن به آواز خوندن Ùˆ وقتی از پنجره بیرون رو نگاه میکردم Ú©Ù„ÛŒ لذت میبردم!
درختها شروع میکنن به جوونه زدن و ... همه چیز یه بوی خیلی خوبی میده! بوی تازگی؛ بوی شک�تن ؛ بوی بهار ...
بعدها که ر�تم دانشگاه هیچوقت کلاسهای صبحم رو نمیر�تم ! این روزها که باید توی این مدرسه درس بدم مجبورم صبح زود بلند شم ! با اینکه هوا هنوز خیلی سرده ، بوی بهار میاد همچنان! و پرنده ها میخونن...
چقدر دلم میخواست عید ایران بودم!



........................................................................................

Comments: Post a Comment

Home