شب هاي پرستاره |
Thursday, January 23, 2003
● نمیدونم چرا یهو یاد این شعر اÙ�تادم:
........................................................................................... باید امشب بروم، باید امشب چمدانی را Ú©Ù‡ به اندازهء پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم Ùˆ به سمتی بروم Ú©Ù‡ درختان Øماسی پیداست رو به آن وسعت بی واژه Ú©Ù‡ همواره مرا میخواند. یک Ù†Ù�ر باز صدا زد : " سهراب! " Ú©Ù�شهایم کو؟ □ نوشته شده در ساعت 7:42 PM توسط Parisaa
Comments:
Post a Comment
|