شب هاي پرستاره


Wednesday, December 25, 2002

● حالا من هیج کار دیگه ای ندارم بجز اینکه بیام اینجا چیز بنویسم. قرار هم نیست سه Ù‡Ù�ته دیگه امتحان دکترا بدم. دیروز داشتم توی سایت درخشان وبگردی میکردم Ú©Ù‡ یه مقاله دیدم از شایان مشاطیان ! شاخ دراوردم!! بازش Ú©Ù‡ کردم انگار خود خودش داشت حرÙ� میزد! اسÙ�ند 76 Ú©Ù‡ ما تصادÙ� کردیم از دزÙ�ول Ú©Ù‡ اومدیم تهران توی بیمارستان اومد Ú¯Ù�ت: سلام ! من مشاطیان هستم! !(Ú†Ù‡ اعتماد به Ù†Ù�سی!) خلاصه بعد Ù�همیدیم Ú©Ù‡ ایشون Ú©Ù„ÛŒ آدم مهمی هستن Ùˆ مسئول کامپیوتر IPM Ùˆ .... منم خیلی بچه بودم اون موقع ! Ú©Ù„ÛŒ حال میکردم آدم مهم میدیدم ! خلاصه اون Ùˆ صالح Ùˆ یه سری دیگه احتمالاً اومده بودن ماها رو سرگرم کنن Ú©Ù‡ خیلی دچار اÙ�سردگی بعد از تصادÙ� نشیم!
آدم باحالی بود ولی! منو با شاملو آشنا کرد ! و شهر کتاب!



........................................................................................

Comments: Post a Comment

Home